1398-9-24     2019-12-15     بروز شده در: 1398/3/7 - 17:53:29      ENGLISH  
پربازدیدها
پربحث ها


به فیسبوک ما بپیوندید.


ما را در تویتر دنبال کنید.


مشترک کانال تلگرامـ ما شوید.


خواندنی ها
مجال عدالت

بزرگ‌ترین صادرکنندگان و خریداران اسلحه در سطح جهان/ امریکا و عربستان در ردیف اول

سی ویژه‌گی نلسون ماندلـا که چهره ماندگار تاریخ شد

علمای افغانستان نقش مهمی در شکل‌گیری انقلـاب اسلـامی ایران داشتند

رسوایی در ایالت ایلینوی امریکا/ ۷۰۰ کشیش طی سال‌ها کودک آزاری کرده‌اند

افغانستان مرگبارترین کشور جهان شد

روایت NBC از قتل عامـ خانواده افغانستانی در حملـات نیروهای خارجی

افزایش اسلـامـ ستیزی در آلمان

اقیانوس عشق

بازخوانی تاریخ/ خاشقجی در افغانستان چه می‌کرد؟

چرا قرارداد معادن طلـا و مس افغانستان در واشنگتن امضاء شد؟! + واکنش ارگ

مرگ و ماندن؛ روایت مسافری بازگشته از شهر آشوب

10 حقیقتی که اعتماد شما را به سازمان سیا از بین میبرد

از زندگی‌هـالیوودی تا معنویت اسلـامـ

هشدار قرآنی امامـ علی(علیه السلـام) درباره خلف وعده مسئولـان به مردمـ

آرشیو خواندنی ها


مقالـات
نماد صف آرایی جبهه ایمان

روز قدس اِکسیر آزادی اولین قبله مسلمانان جهان

یک بشقاب گوشت برادر مرده!/ قسمت اول

چشمـ کور غرب در برابر مظلومیت فلسطین

حکومت علوی، راه نجات ملل مسلمان از انحطاط

«غده سرطانی اسرائیل»؛ رژیمـ صهیونیستی از فلسطین به کدامـ نقطه دنیا فرار خواهد کرد؟ /قسمت اول

شهادت أمیرمؤمنان حضرت امامـ علی علیه السلـامـ به روایت استاد شهید مطهری

اینجا کسب قدرت هدف نهایی‌است!

چرا از فلسطین حمایت میکنیم؟

علی، اسوه عدالت پیشگان

شب قدر برتر از هزار ماه

امپریالیسمـ فرهنگی با سلـاح فضای مجازی / قسمت چهارمـ و پایانی

«یومـ النکبه»؛ از آوارگی میلیون‌ها فلسطینی تا خیانت برخی شیخ‌نشینان عرب

چین با «راه جدید ابریشم» به جنگ امریکا می‌رود

بحران کوچی‌ها و خطر بروز یک جنگ قومی

آرشیو مقالـات


مصاحبه ها
با وجود مادر ایرانی همیشه خودمـ را افغانستانی دانسته امـ / برای شاعر بیش از زنده ماندن خودش زنده ماندن شعرش مهمـ است

احمدولی مسعود: داکتر عبداله به حمایت از من تعهد، پیمان و مهر کرده بود/ فکر نمی‌کنمـ که به‌زودی به صلح برسیمـ

نیازمند توجه به دین در سیاست بین الملل هستیم/ ارتباط دین و مدرنیته

چرایی حضور «ملـا برادر» در دفتر قطر؛ درباره خروج سربازان امریکایی توافق شده است

امریکا و برخی گروه‌هـای تروریستی منافع مشترک در افغانستان دارند / گفتگوی ایران و طالبان دوراندیشانه بود/ قسمت اول

تاریخ نشر:
1397/5/23 - 19:34:57
تعداد بازدید: 1794
با دوستان خود به اشتراک بگذارید

مرگ و ماندن؛ روایت مسافری بازگشته از شهر آشوب
مرگ و ماندن؛ روایت مسافری بازگشته از شهر آشوب

مریمـ مهتر

وسایلمـ را جمع کردم؛ چون قصدمـ این بود که فردا صبح زود به طرف کابل حرکت کنمـ. شب با قصه‌های خانوادگی گذشت و خوابیدیمـ. ساعت حدود 2 نیمه‌شب بود که با صداهای مهیبی چون صدای انفجار از خواب پریدمـ. همه از خواب پریدیم؛ اما صدای انفجار توقف نیافت و لحظه به لحظه بیشتر همـ می‌شد.

با وجود این‌که هر لحظه صدای پرتاب راکت و مزاییل بیشتر می‌شد و من می‌توانستمـ مسیر پرتاب را همـ تشخیص دهمـ، اما باز همـ زیاد نگران نبودم؛ زیرا می‌دانستمـ مدت‌هاست که سکوت از شب غزنی پر کشیده است. خانواده‌امـ نیز بر این باور بودند که جنگ تا هنگامـ اذان صبح بیشتر دوامـ نخواهد یافت.

با پرتاب هر راکت زمین تکان می‌خورد و صدای لرزش شیشه‌ها در فضا می‌پیچید. صداها آن‌قدر بلند و نزدیک بود که با هر صدا سیب‌های درخت حویلی فرومی‌افتاد. منتظر اذان ماندمـ تا جنگ تمامـ شود؛ اما چنین نشد. پس از ساعت دوی نصف شب، برق قطع شد و شبکۀ مخابراتی سلـامـ نیز از کار افتاد. سرانجامـ صدای اذان از یک مسجد بلند شد و با صدای گلوله‌باران پیچید.

فضا خفقان‌آور بود. نفس همۀ اعضای خانواده در سینه حبس شده بود. ترس و واهمه به جایی رسید که دیگر کسی جرئت رفتن به حویلی را همـ نداشت.

هوا کمـ‌کمـ روشن می‌شد و دلهرۀ من همـ به انتهای درجه رسید: از این‌که جنگ جدی‌تر از چیزی باشد که فکرش را می‌کردم؛ از این‌که در غزنی گیر بمانمـ و هزاران فکر دیگر.

پنج صبح با یکی از کارمندان فرماندهی پلیس غزنی تماس گرفتیمـ. با نگرانی پاسخ داد و گفت که در داخل شهر جنگ است و طالبان از چندین سو به شهر یورش آورده‌اند و ممکن است شهر سقوط کند. با شنیدن این حرف‌ها به هر شماره‌یی که ممکن بود وضعیت را بهتر شرح دهد، تماس گرفتیمـ، اما تمامی شماره‌ها خاموش بودند.

نیمـ ساعت بعد از بلندگوی یک مسجد فریادی برآمد که: (الحمدا... الحمدا... شهر غزنی به دست مجاهدین فتح شد. مردمـ از خانه‌های‌شان بیرون نشوند؛ وگرنه خون‌شان به گردن خودشان).

نمی‌دانستمـ چه کنمـ. برای یک لحظه جنگ کندز از مقابل چشمانمـ گذشت و دنیا تاریک‌وتار شد. همه از شر راکت‌پراکنی‌ها به زیرزمین پناه بردیمـ. با یکی از کارمندان ریاست امنیت ملی تماس گرفتیمـ و گفت، نیروی کماندو در راه‌اند و طالبان به زودی شکست خواهند خورد. نزدیکی‌های ساعت هشت صبح، صدای شلیک گلوله و راکت کمتر شد و گاهی از دوردست‌ها شنیده می‌شد.

در چنین فرصتی بود که کاکایمـ به هدف دانستن وضعیت شهر از خانه خارج شد. پس از چند دقیقه بازگشت و گفت، کوچۀ وردکی‌ها ـ که در چند متری خانۀ ما قرار داشت ـ در اختیار طالبان است. این گروه پاسگاه‌های منطقۀ قلعۀ امیرمحمدخان و سر پل حیدرآباد را همـ تصرف کرده بودند. در حواشی فرماندهی پلیس، ساختمان ولـایت، ریاست امنیت ملی و تمامی اداره‌های دولتی نیز جنگ شدیدی در جریان بود.

با وجود این‌که سخنگویان دولت همواره از رسیدن نیروهای کماندو و قطعات خاص به غزنی خبر می‌دادند، اما ما در وضعیت جنگ هیچ تغییری نمی‌دیدیمـ. با گذشت تقریباً نیمـ ساعت، باز همـ جنگ شدت گرفت و این بار نیز به زیرزمین پناه بردیمـ. نزدیک چاشت یکی از همسایه‌ها با رنگی پریده، به خانۀ کاکایمـ آمد و گفت باید هرچه زودتر از حیدرآباد خارج شویمـ. طالبان در اکثر خانه‌های مسکونی سنگر گرفته‌اند و جان غیرنظامیان در خطر است.

تا ساعت یک پس از چاشت، همۀ شبکه‌های مخابراتی به استثنای سلـامـ فعال بودند. حرف‌وحدیث‌هایی که در شبکه‌های اجتماعی ردوبدل می‌شد، همه حاکی از وضعیت بد امنیتی در غزنی بود. ساعت یک‌ونیمـ پس از چاشت سه شبکۀ مخابراتی دیگر نیز قطع شد.

در شب دومـ، بازهمـ جنگ خوابید و صدای گلوله از دوردست‌ها به گوش می‌رسید. ساعت 6 صبح روز دومـ جنگ، کاکایمـ برای احوال‌گیری به شهر رفت. این بار اما نگران‌تر به خانه بازگشت و گفت، جنگ کوچه به کوچه جریان دارد و طالبان محلی راه را برای طالبان خارجی باز می‌کنند. به همین دلیل از ما خواست که هرچه زودتر خانه را ترک کرده و به خانۀ عمه‌امـ در منطقۀ قلعه قدمـ ـ که 15 دقیقه پیاده‌روی داشت ـ برویمـ. گفته می‌شد که مردمـ کوچۀ وردکی‌ها نیز به طالبان پیوسته‌اند و در شناسایی اماکن دولتی و افراد متشخص با آن‌ها همکاری می‌کنند.

به هر حال با عجله وسایل ضروری‌مان را برداشته و به سوی قلعۀ قدمـ رفتیمـ. قلعۀ قدمـ از شهر دور است و صدای راکت‌پراکنی و شلیک گلوله نیز کمتر به گوش می‌رسد. در بلندی‌ها نیز قرار دارد و می‌توان تمامـ شهر را از آن‌جا زیر نظر گرفت. آن‌جا که رسیدمـ به عقبمـ نگاهی انداختم؛ از تمامی شهر دود و آتش بلند شده بود و با صدای شلیک هر راکت، نقطه‌یی دیگر از شهر در آتش می‌سوخت.

من اما نگران گیر ماندنمـ در غزنی بودمـ. هر لحظه کسی را به ایستگاه موترهای کابل می‌فرستادمـ تا دربارۀ راه غزنی ـ کابل خبری بدهد. اما خبرها همه تکراری بودند: گردش گلوله و جاده‌های فرش‌شده با ماین و منفجر شدن تنها پل مسیر غزنی ـ کابل و چیزهایی از این دست.

شب سومـ همـ گذشت و در روز سومـ، یکی از راننده‌های مسیر با ما تماس گرفت و گفت که چند موتر از کابل رسیده و قرار است دوباره به طرف کابل حرکت کنند. دل را به دریا زده و گفتمـ حرکت می‌کنمـ. در مسیر، جسد 7 یا 8 طالب را دیدمـ. اما اجساد نظامیان و غیرنظامیان دیده نمی‌شد. تمامی پاسگاه‌های شاهراه خالی از سربازان پلیس یا ارتش بودند.

تا منطقۀ سیدآباد بدون هیچ مانعی آمدیمـ. اما در سیدآباد موترهای زیادی توقف کرده بودند. طالبان موترهای باری را به‌صورت افقی چیده بودند تا دولت نتواند نیروی کمکی و تجهیزات مورد نیاز را وارد غزنی کند. حدود یک ساعت انتظار کشیدیمـ تا این‌که یکی از راننده‌ها آمد و گفت که به مردمـ محل اجازه داده‌اند تا از میان روستاها گذشته و خود را به کابل برسانند.

جاده‌های روستاها در دامنۀ کوه‌ها کشیده شده و بسیار باریک بودند. در برخی از نقاط فقط یک موتر می‌توانست عبور کند. این مسئله سبب ایجاد ترافیک سنگینی در مسیر راه شد. آشفتگی ذهنی مسافران و رانندگان به حدی بود که هیچ راه‌حلی به ذهن‌ هیچ‌کس نمی‌رسید.

در تمامـ مسیر طالبان حضور داشتند؛ در دسته‌های 5 تا 10 نفری. آن‌ها مدامـ از سرنشینان موترها می‌پرسیدند که به چه دلیل به کابل می‌روید. هر بار که طالبان موتری را توقف می‌داد، شدیداً دلهره می‌گرفتمـ. ذهنمـ به سوی تبسمـ و خانواده‌اش کشیده می‌شد که چطور توسط طالبان سلـاخی شدند. از مرگ نمی‌ترسیدم؛ تنها نمی‌خواستمـ همانند تبسمـ اسیر دست طالبان باشمـ.

سرانجامـ مسیر مرگ را پیمودیمـ و دوباره گذرمان به شاهراه افتاد. در شاهراه، در نزدیکی منطقۀ شیخ‌آباد، 3 نظامی دولتی و 10 طالب در یک نقطه در حال بازرسی موترها بودند. این‌که چرا و چگونه نیروهای دولتی و طالبان با همـ در یک نقطه همکاری می‌کردند، چیزی سر در نیاوردمـ. اما همان سه نیروی دولتی انگار دوباره به من جان بخشیده باشند؛ امیدمـ را به زنده‌ماندن و زندگی‌کردن بازیافتمـ.

اما به مجرد این‌که به کابل رسیدمـ، ترس و دلهره‌امـ بیشتر از زمانی شد که در میان جنگ بودمـ. خبر سقوط ولـایت و فرماندهی پلیس، هر لحظه دست‌به‌دست می‌شد. کسانی که از داخل شهر بازگشته بودند، می‌گفتند که زنان با کودکان‌شان در جاده‌های شهر سرگردان بودند؛ زیرا طالبان در خانه‌های‌شان پناه گرفته بودند.

طالبان تقریباً تمامـ دکان‌ها و بازارها را آتش زده بودند. اگر جنگ ادامه پیدا کند، بدون شک شهروندان غزنی با کمبود آذوقه و دارو روبه‌رو خواهند شد. برق و آب همـ در اکثر قسمت‌های شهر قطع است. دولت و طالبان هر دو ادعا می‌کنند که غزنی را فتح کرده‌اند. با این‌که مسیر سیدآباد کاملـاً مسدود است، سخنگوی دولت هر لحظه عکس تانک‌ها را در فیسبوک می‌گذارد و ادعا می‌کند که نیروهای دولتی به غزنی رسیدند.

در چنین شرایطی، بسیاری‌ از اوضاع خانواده و اقوامـ‌شان در داخل غزنی بی‌خبرند. شهروندان غزنی در بی‌سرنوشتی کامل بسر می‌برند و خبرها می‌رساند که شفاخانه‌ها دیگر گنجایش پذیرش کشته‌ها و زخمیان را ندارند. در حال حاضر مشخص نیست که پایان این جنگ چه زمانی رقمـ خواهد خورد.

منبع: سلـامـ وطندار







*
*

*



نیز بخوانید

مجال عدالت


بزرگ‌ترین صادرکنندگان و خریداران اسلحه در سطح جهان/ امریکا و عربستان در ردیف اول


سی ویژه‌گی نلسون ماندلـا که چهره ماندگار تاریخ شد


علمای افغانستان نقش مهمی در شکل‌گیری انقلـاب اسلـامی ایران داشتند


رسوایی در ایالت ایلینوی امریکا/ ۷۰۰ کشیش طی سال‌ها کودک آزاری کرده‌اند


افغانستان مرگبارترین کشور جهان شد


روایت NBC از قتل عامـ خانواده افغانستانی در حملـات نیروهای خارجی


افزایش اسلـامـ ستیزی در آلمان


اقیانوس عشق


بازخوانی تاریخ/ خاشقجی در افغانستان چه می‌کرد؟

بالـا          نشریه انصار ©  |  درباره ما  |  ارتباط با ما  |  پیوندها  |  طراحى و پشتيبانى توسط: شركت شبكه نگاه
استفاده از مطالب اين سايت با ذكر منبع (لينك سايت) مجاز است. فروشگاه اینترنتی نعلبندان