نویسنده: سیدیاسر جبرائیلی
در این وانفسا گوینده ورزشی تلویزیون ما نیز اگر به سبب بیربط بودن برنامهاش به کشتار پاریس، نمیتواند به احترامـ جانباختگان، یک دقیقه سکوت کرده و (ون مینوت د سایلنس) اعلـامـ کند، دستکمـ باید یک تکه پارچه مشکی به سمت چپ سینه بزند تا ادای دین کرده باشد.
اعضای حزبهـای کمونیستی در افغانستان به (چپها) مشهور بودند. اطلـاق این عنوان از این رو بود که شرقزدگی تودهایها به قدری بود و در تشابه به قبله آمال خود، شوروی، به اندازهای پیش رفته بودند که گفته میشد اگر در شوروی باران بیاید، اینها در کابل چتری بر سر میگیرند. لحظهها را برای همسوئی و همـآهنگی و همـشکلی با ساکنان آرمانشهر خود شکار میکردند. این شرق زدهها اما هیچ گاه به مقامـ شرق پرستی نایل نشدند. زمان گذشت و شوروی وقتی فروپاشید و بسیاری از همینها و اخلـاف و اولـاد معنوی اینها تغییر قبله دادند و غرب زدگی مشیشان شد، به توقف در این سطح رضایت ندادند؛ (تکامل) یافتند، اوج گرفتند و بعضیهـا(غرب پرست) نیز شدند.
غرب زدگی و غرب پرستی تفاوتهای عمیق و بنیادینی با همـ دارند. غایت غرب زده این است که از فرق سر تا ناخن پا شبیه آن مسیو و مادامـ و مستر شود که در خیابانهـای شانزه لیزه وهـارلی وهـایدپارک قدمـ میزند. مثل آنها لباس بپوشد و با کفش روی فرش راه برود، شبیه آنان غذا بخورد و جشن بگیرد و عزاداری کند و فلمـ ببیند و نامـهـای غربی برای اولـادش انتخاب کند و اگر دستش نیز در حکومت به جایی بند شد و مسئولیت امری را به عهده گرفت، برای سرکها و هوتلها و پارکها و تالـارها و دوکانها، نامـهایی برگزیند که در پاریس و لندن و رمـ و واشنگتن برمیگزینند و (برند) به شمار میروند. بیآنکه روح گردانندگان صاحبان برندهای مک دونالد و کی اف سی خبردار باشد، برای آنها در کابل شعبه دایر میکند و بعضی مواقع به خاطر اینکه ارزش والـا و مقدس کپی رایت را رعایت کرده باشد، عباراتی به عنوان پسوند یا پیشوند را جایگزین واژگان اوریجینال-اوریژینال؟- میکند. سعادت را در تشابه ظاهری میبیند و هیچ فرصتی را برای این همان شدن صورت خود، از دست نمی دهد.
(غرب پرست) اما درجه و مقامـ والـاتری در این سیر تکامل و تقرب دارد. او به علمـ الیقین رسیده است که هر چه هست اوست و در مرتبه تشابه و به شکل او درآمدن و چون او شدن، هنوز (منیت) وجود دارد و باید از آن عبور کرد. این است که گامـ اول را در این سیر و سلوک عارفانه، فنا شدن و از خود گذشتن و تنها او را دیدن و خود و خانواده و همـ کیش و همـ میهن را برای او، و فقط او، فدا کردن میداند. غربی در نظر او نه فقط نژادی برتر، بلکه یگانه گونهای از انسان است که انسان است.
غرب زده، چون هزاران کیلومتر دورتر از غرب زندگی میکند، تصور کوتاهش این است که اگر بر بلندترین نقطه مکان حیاتش، بر بامـ خانهاش، بایستد و فلمی از خود بسازد که در غرب کسانی از خود میسازند و هپی میشوند، او نیز خواهد توانست هپی شود و از این احساس قرابت و نزدیکی به آن یگانه مصداق انسانیت، اندکی لذت ببرد و از خود، چند متری، لـااقل به اندازه فاصله کف حویلی تا بالـای بامـ خانه، دورتر و به او نزدیکتر شود. این غرب زدگی است. اما بیتفاوتی نسبت به کشته شدگان همـ وطن و همـ کیش و همـ جغرافیا و توامان رفتن و شمع روشن کردن و گریستن برای انسانهای غربی که از قضا به همان روش و به دست همان وحوش، ترور شدهاند، این دیگر غرب زدگی نیست، غرب پرستی است؛ اگر غرب نژاد خود را برتر میداند و خودپرستی میکند و دیگران را انسان نمی شمارد، این یکی، آئینش (نژاد دیگر پرستی) است.
درست 48 ساعت پیش از کشتار پاریس توسط داعش، همان وحوش در ضاحیه بیروت بیش از 280 نفر مسلمان را شهید و زخمی کردند. اما اینها برای مردمـ لبنان سرمقاله ننوشتند. در فرانسه کسی برای کشته شدگان فاجعه (منا) پیامی صادر نکرد و شمعی در مقابل سفارت خانههـای کشورهای اسلـامی روشن نشد. این مرگ و میرها عادی است. آنچه خرق عادت است، کشته شدن انسانهای مدرن و غربی است که بابت این مصیبت عظما همه بشریت نه تنها باید عزادار شوند، بلکه میبایست هزینه دهند و فدا شدن جان و مالشان، خشمـ حاکمان غرب را تسکین دهد. در این وانفسا گوینده ورزشی تلویزیون ما نیز اگر به سبب بیربط بودن برنامهاش به کشتار پاریس، نمیتواند به احترامـ جان باختگان، یک دقیقه سکوت کرده و (ون مینوت د سایلنس) اعلـامـ کند، لـااقل باید یک تکه پارچه مشکی به سمت چپ سینه بزند تا ادای دین کرده باشد. آری! همه بشریت باید عزادار شوند و اساسا عزادار نشدن برای این انسانهای متمدن، خود نشانه بربریت است!! ما همان موجودات دوپای بیتوجهی هستیمـ که ارزش جانمان، حداقل 220 برابر کمتر از ارزش گوهر وجودی شماست و باید از نحوه عزاداریهای ما برای کشتگان خود نیز وحشت کنید و حق دارید که گوشه درب سفارت را، یا حتی آن شکاف پنجره مانند میانه در را که برای ویزا دادن میگشائید، برای شنیدن عرض تسلیت ما باز نکنید.
220 برابر! سال 1988 میلـادی وقتی بوئینگ متعلق به شرکت هواپیمایی پان امریکن، بر فراز آسمان لـاکربی اسکاتلند منفجر شد و سرنشینان آن جان باختند، واشنگتن بابت هر امریکایی 11 میلیون دالر از لیبی غرامت گرفت. اما در سال 1391 خبری منتشر شد مبنی بر اینکه واشنگتن بابت هر افغانستانی غیرنظامی و بیگناهی که در فاجعه کندهار به دست سربازان امریکایی به قتل رسیدند، فقط 50 هزار دالر غرامت پرداخت کرد: 220 برابر کمتر از غرامتی که در لـاکربی از لیبی گرفتند!
نگاه اینها به بشر غیر غربی همین است. اما آنچه مایه تعجب و شگفتی بست رسیدن مغز آدمی در جاده تفکر و تامل است، نه حتی غرب زدگی که غرب پرستی بعضی مسلمانهـا است. برای یک ملت، شاید هیچ دردی زجرآورتر از این نیست که در پاسخ به اهانتهـای یک تمدن منحط، کسانی از میان همان ملت برخیزند و به هر طریقی که از عهده شان برمی آید و مقدورات و محذورات اجازه میدهد، تا اینان بر فرهنگ ناب اسلـامی بتازند و در واقع به عنوان بلی گوی آنان در خدمت فرهنگ و اخلـاقیات ضد دینی غربیان قرار میگیرند.
انتهای مطلب
|
Tweet |