ماه رجب؛ ماه توحید و همنشینی با محبوب و موسمـ نجوا و سخن گفتن با حضرت دوست (جل ذکره) است. ماه رجب، رشته پیوند از پا فتادگان طریق دوست با اوست. اهل مراقبه سالی را به انتظار فرا رسیدن آن، روز شماری میکنند تا شبهایش را با خداوند خود خلوت کنند و راز دل با او بگویند و چه زیباست حال وارستگانی که دل از تمامـ تعلقات و وابستگیها کندهاند و تمامـ همت خویش معطوف صاحب دل کردهاند و در این ماه ندا برداشتهاند:
"فقد انقطعت الیک همتی و انصرفت نَحوکَ رغبتی فانت لـاغَیرک مرادی و لک لـا لسواک سهری و سُهادی."
توجهمـ از همه بریده و تنها به تو پیوسته است و میل و رغبتمـ فقط به سوی تو منصرف شده است، پس تویی مقصودمـ نه غیر تو و تنها برای توست شب بیداری و کمـ خوابیامـ.
گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
نیست آرامـ جز از وصل تو در سر هوسی
این تجارت ز متاع دو جهان ما را بس
پس بیاییمـ و با مناجاتیان و دلدادگان حضرت دوست، در این ماه همـ نوا شویمـ، باشد که ما را همـ از لذتهای شبانه آنان نصیبی دهند و از شربت وصل جرعهای نوشانند؛ زیرا:
ما آزمودهایمـ در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رَخت خویش
پیغامی از حضرت محبوب
آنچه زیبایی ماه رجب را افزون میکند، فرشتهای است که از سوی پروردگار برای ما خاک نشینان پیغامـ آورده و هر شب تا به صبح چنین ندا سر میدهد: (طوبی لذاکرین، طوبی لطائعین؛ آفرین بر یادکنندگان خداوند، آفرین بر اطاعت کنندگان او).
ای صبا نکهتی از خاک در یار بیار
ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار
نکته روح فزا از دهن یار بگوی
نامه خوش خبر از عالمـ اسرار بیار
و چه دلرباست آنجا که فرشته پیغامـ برما، سخن حضرت دوست را چنین بازگو میکند: (اَنَا جَلیسٌ مَنْ جالَسَنی وَ مُطیعٌ مَن اِطاعَتی وَ غافِرٌ مَنِ اسْتَغْفَرَنی؛ من همنشین کسی هستمـ که همنشین من باشد و اطاعت کسی را میکنمـ که اطاعتمـ کند و از گناه و لغزش آن که تقاضای بخشش نماید، چشمـ پوشی میکنم).
خداوندا! این چه ندایی است که بنده گناهکاری چون من را، با آن به جانب خویش فراخواندهای. آدمـ خاکی کجا و همنشینی با پروردگار عالمیان کجا؟
تعالی ا...! چه دولت دارمـ امشب
که آمد ناگهان دلدارمـ امشب
تو صاحب نعمتی، من مستحقم
زکات حسن ده خوش دارمـ امشب
حال که در این ماه شریف به همنشینی با خود مفتخرمـ فرمودی، دیگر بار مرا از دیدار و بودن با خود محروممـ مساز که بیتو بودن را بر نمیتابمـ.
دلبرا! چه کسی سعادتمندتر از من که خدایی چون تو دارمـ، مرا به خویش فرا میخواند و وعدهامـ میدهد که اگر اطاعتش برگزینمـ، اطاعتمـ نماید.
آری! چرا چنین نباشد که عبودیت و خاکِ در جانان شدن، کمال والـای انسانیت و مقامـ خلـافت الهی را به بشر ارزانی میکند و او را از سرگردانی در عالمـ طبیعت میرهاند و به مشاهده ملکوت جهان هستی نایل میسازد.
جان فدای تو که همـ جانی و همـ جانانی
هر که شد خاک درت رَست ز سرگردانی
پس اکنون که سفره بخشودگی و عفو و رحمت برایمـ گسترانیدی، ندای (العفو) سر میدهمـ و از آستان تو تقاضای توبه و بخشش میکنمـ.
کردهامـ توبه به دست صنمی باده فروش
که دگر مِی نخورمـ بیرخ بزمـ آرایی
الطاف خداوندی
سخن از پیغامـ دوست بود که فرشته رحمت بر خاکْ نشینان و غبار گرفتگان زمینی زمزمه میفرمود:
اَلشَّهْرُ شَهْری، وَالْعَبْدُ عَبْدی، وَ الرَّحْمَةُ رَحْمَتی، فَمَنْ دَعانی فی هذَا الشَّهرِ اَجَبْتُهُ وَ مَنْ سَأَلَنی اَعْطَیْتُهُ وَ مَنِ اسْتَهْدَاَنی هَدَیْتُهُ.
ماه، ماه من است و بنده بنده من و رحمت از آن من است. پس هر کس که در این ماه، مرا بخواند، اجابتش میکنمـ و هر آن کس که از من تقاضا و درخواستی کند، عطایش مینمایمـ و آن که طلب هدایت کند، هدایتش میسازمـ!
لطیفا! آیا مرا با تمامـ روسیاهی عبد خود خواندهای؟ و آیا خشکیده لبی چون مرا به آب رحمت خود فراخواندهای؟ وای بر من! اگر در پاسخ دعوتت کوتاهی کنمـ و دل خویش همچون گذشته به عالمـ دنیا مشغول سازم؛ زیرا به فرموده امیرالمؤمنین، علی علیهالسلـامـ، دنیا سایهای ناپایدار است.
و نیز فرمودهاند که دنیا خانه و محل سختیها و گرفتاریهاست.
پس:
اگر به کوی تو باشد مرا مجال وصول
رسد ز دولت وصل تو کار من به حصول
کجا روم؟ چه کنم؟ حال دل که را گویم
که گشتهامـ ز غمـ و جور روزگار ملول
اکنون که هر تقاضایی بنمایمـ اجابتمـ میکنی، از تو چنین میخواهم:
الهی! فَاجْعَلْنا مِمَّنِ اصْطَفَیْتَهُ لِقُرْبِکَ وَ وِلـایَتِکَ وَ اَخْلَصْتَهُ لِوَدِّکَ وَ مَحَبَّتِکَ وَ شَوَّقْتَهُ اِلی لِقائِکَ... وَاَعَذْتَهُ مِنْ هِجْرِکَ وَ قِلـاکَ وَ بَوَّأتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فی جِوارکَ.
معبودا! ما را از آنانی قرار ده که برای قرب و ولـایتت برگزیدهای و برای دوستی و محبتت خالص و بیآلـایش گردانیدهای و به دیدارت مشتاقشان نمودهای... و از هجر و دوری و راندنت پناهشان دادهای و در جوار خویش در جایگاه صدق و راستی مسکنشان بخشیدهای؟
ما ز دوست غیر از دوست مطلبی نمیخواهیم
حور و جنتای زاهد بر تو باد ارزانی
سخن آخر
فرشته انس و ملک رحمت الهی در پایان پیامـ خود از جانب حضرت دوست، چنین فرموده است:
جَعَلْتُ هذَا الشَّهْرِ حَبْلـاً بَیْنی وَ بَیْنَ عِبادِی فَمَنْ اِعْتَصَمَ لَهُ وَصِلَ اِلَیَّ؛ من ماه رجب را رشتهای بین خود و بندگانمـ قرار دادمـ، پس هر آنکس که به آن درآویزد، به وصال من نایل میشود.
چه بسیار ماه رجبها آمد و ما نبودیمـ و چه بسیار بیاید و ما نباشیمـ. پس، اکنون که توفیق درک آن را یافتهایمـ و حضرت دوست ما را به خود فرا خوانده است، فرصت را از دست ندهیمـ و همواره مراقب حضور او باشیمـ و جز به دیدار جمال وی نگران نباشیمـ و جز رضای او نجوییمـ و جز طریق او نپوییمـ.
حالیا مصلحت وقت در آن میبینم
که کشمـ رخت به میخانه و خوش بنشینم
بس که در خرقه سالوس زدمـ لـاف صلـاح
شرمسار رخ ساقی و میرنگینم
جامـ میگیرمـ و از اهل ریا دور شوم
یعنی از اهل جهان، پاکدلی بگزینم
آری! ما فرزندان آدمـ علیهالسلـامـ را اگر نسیمهای رحمت خداوند ننوازد و نفحات حیات بخش او جانی تازه نبخشد، همواره در غفلت فرو میرویمـ و با اهل باطل نشستن را تمنا داریمـ و عمری در نادانی سپری میکنیمـ. پس، ماه رجب را که نفحات رحمانی خداوند در آن وزیدن گرفته است، دریابیمـ که اولیای دین فرمودهاند:
اِنَّ لِرَبِّکُمْ فی اَیّامـ دهرِکمـ نَفَحاتٍ الـا فَتَعَرَّضُوا لَها.
به راستی که برای پروردگارتان در روزهای عمرتان، نسیمهایی است.هـان! پس خود را در معرض آنها قرار دهید!
|
Tweet |