جواد حیران نیا-الناز صفوی
استاد دانشگاه ماساچوست معتقد است با توجه به تاثیر گرایشهـای دینی بر سیاست وقایع کنونی جهان نیازمند تمرکز بیشتری در مطالعات دینی است.
هرچند مطالعات دینی همیشه به عنوان بخشی از تحلیلهای فرهنگی در روابط بین الملل و سیاست مورد توجه بوده است ولی استاد دانشگاه میشیگان، (پیتر امـ.هـاوس) (Peter M. Hass) تمرکز بر مطالعات دینی را بیش از پیش لـازمـ میداند. چراکه در طول تاریخ همیشه دین، سیاست و روابط بین الملل در ارتباط تنگاتنگ با یکدیگر بوده اند.
در گفتگو با (پیتر امـ.هـاس) به بررسی این موضوع پرداخته ایمـ. (پیتر امـ.هـاس) استاد رشته علومـ سیاسی دانشگاه ماساچوست در امهرست است و استاد مهمان دانشگاه دبلیو. زد. بی. (Wissenschaftszentrum Berlin) برلین به دعوت کارل دویچ بوده است. تحقیقات او بر شناخت جوامع، سیاستهای جهانی محیط زیست، حکومت چند سطحی و نقش علمـ در سیاست جهانی متمرکز است. او کارشناسی و دکترای خود را از دانشگاه مؤسسه فناوری ماساچوست (MIT) دریافت کرد. او از سال ۱۹۸۷ در دانشگاه ماساچوست امهرست بوده و در دانشگاه ییل، براون و آکسفورد نیز به عنوان مهمان مشغول به کار بوده است. پدر او ارنست بی.هـاوس نیز در زمینه علومـ سیاسی دانشمند برجستهای بوده است.
یکی از متفکران اصلی نظریه نوکارکردگرایی، (ارنست بی.هـاس) است. وی با کنار گذاشتن بعد هنجاری نظریه کارکردگرایی و افزودن یک بعد فایده گرایانه به آن، تلـاش نمود روایت جدیدی از این نظریه ارائه دهد. از نظر (هاس) همـ همکاری در حوزه سیاست ملـایمـ آغاز میشود، اما او برخلـاف (میترانی) اقتصاد و سیاست را کاملـاً از همـ جدا نمیگیرد و به اهمیت سیاسی مسائل اقتصادی اذعان دارد. یکی از مفاهیمـ مورد استفادههـاس، (سرایت) یا (سرریزی)(spill over)است. فرض او بر این است که ابعاد مختلف حیات اقتصادی به همـ وابسته اند. در نتیجه هر اقدامی برای همکاری در یک بخش، مستلزمـ همکاری در بخشهای دیگر میشود و همکاری از یک بخش به بخشی دیگر سرریز میکند. عکس آن نیز صحیح است؛ یعنی بروز مشکل در یک بخش میتواند همکاری در بخشهای دیگر را نیز مختل نماید.
* از چه زمانی دین به عنوان یک موضوع مهمـ و قابل توجه در تئوریهای روابط بینالملل مورد توجه قرار گرفت؟
تئوری پردازی درباره دین همیشه یکی از زمینههای مهمـ تحقیق در روابط بین الملل بوده است. روابط بین الملل مدرن از زمان پیمان وستفالی ۱۶۴۸ و زمانی که کلیسای کاتولیک اعتبار خود را در اروپای غربی در زمینه سیاستهای داخلی از دست داد نشأت میگیرد.
در نتیجه پیمان وستفالی دولتهای سکولـار همیشه نوع استاندارد و آرمان سیستمـ بین المللی بودند، هرچند این کشورها در طول زمان از نظر میزان تطابق با یک کشور سکولـار متفاوت بودند. برای مثال در حال حاضر به نظر میرسد دین در اسرائیل و عربستان سعودی دولت سکولـار را از بین برده است؛ در ایران و ترکیه بین دین و جهت گیریهـای سکولـار رقابت وجود دارد، در جاپان، چین و امریکا برای دین و قوانین سکولـار فضاهای جداگانهای در نظر گرفته شده است و در فرانسه، بریتانیا و روسیه عقاید سکولـار غالب هستند.
نظریه پردازان معتبر در سیاست جهانی تغییرات در باورهای دینی و بحثهای مربوط به دین و سیاستهای دینی را تحت نظر دارند چرا که اینها بر داشتن نگرش گستردهتری نسبت به اعتبار سیاسی در جهان تأثیر میگذارند. برای مثال (رانهـاسنر) درباره تأثیر عقاید، سمبلها و انجامـ سنتهای دینی بر گرفتن تصمیمات نظامی در جنگهای رخ داده در قرن ۲۰ تحقیق میکند.
* برخی معتقدند اگر تئوریهای روابط بینالملل را در قالب تئوریهای تکوینی و انتقادی بررسی کنیمـ، امکان توجه به دین در روابط بینالملل خواهد بود، اما در تئوریهای تجربی امکان تئوریزه کردن دین در روابط بینالملل وجود ندارد؟ نظر شما در این ارتباط چیست؟
این مسأله که آیا دین در روابط بین الملل مهمـ است زمانی بهتر درک میشود که ببینیمـ عقاید مختلف کِی و چگونه بر فعالیتهای انسان تأثیر گذاشته اند. نوشتههای سازنده به طور تجربی بر عقاید معمول و اصولی بنیان گذاران جوامع، سازمانهای غیرانتفاعی و ارزشهای فرهنگی رایجتر از جمله دین تمرکز دارند. درباره الگوهای مختلف ملی و جهانی عقیدتی، طیف وسیعی از سوالـات مطرح است که مهمترینشان این است که چه کسی به چه چیزی اعتقاد دارد، این اعتقاد چقدر قوی است و این اعتقادات چه تأثیری در رفتار و هویت فرد دارند.
علیرغمـ این که استالین سریعاً دین را حذف کرد خود میگوید (پاپ چند شاخه دارد)، استالین و بیشتر تحلیلگران اجتماعی از نقش عقاید در سازماندهیهای سیاسی آگاه بودند. تحلیلها نشان میدهند دین و دیگر عقاید اجتماعی (طرفدار محیط زیست بودن و حفظ آن و ملی گرایی) در هویت سیاسی مهمـ است. گرایشهای دینی حزبهای سیاسی اروپا و تمایل اعضای آن را در تأیید شرکت و همکاری با دیگر گروهها در نظر بگیرید.
با توجه به آنچه درباره تأثیر دین بر سیاست در بالـا گفته شد دین با باورهای اجتماعی دیگر که در جهت گیری یک گروه موثرند تفاوتی ندارد. در واقع تغییر نسبی ایجاد شده در برابر اقتدار دینی در غرب (و تا حدودی در چین) به علت تلـاش هدفمندی بود که برای سرنگونی و مقابله با اعتبار و قانونمندی قدرت سلطنتی دینی و دودمانی از قرن ۱۷ آغاز شد.
ولی این برای آنکه به جرأت بگوییمـ همه دینها مانند همـ هستند کافی نیست. آنها از نظر میزان مقبولیت، قوانین اعمال شده روی پیروانشان و اینکه چقدر خود را نسبت به بقیه شاخههای دینی برتر میبینند با همـ تفاوت دارند. در نتیجه میزان و طبیعت تأثیر باورهای دینی آنها با همـ تفاوت دارد. برای مثال کنفوسیوسیمـ به مراتب نسبت به اسلـامـ و یهودیت کمتر شامل آموزههایی برای پیروانش است.
درست مانند اینکه میزان آموزههای شاخههای مختلف اسلـامـ و یهودیت برای پیروانشان مختلف است. تحقیقاتی که به ثمر رسیده اند ممکن است گونهای از مطالعات ادیان را شکل دهند که شامل گونههای مختلف دیدگاههای ایدئولوژیکی شوند، مانند آنچه (ارنست بیهـاس) در مورد ایدههای ملی انجامـ داد. برای هماهنگی بیشتر با حساسیتهای کنونی محققان باید به مناظرهها و رقابتهایی که بین ادیان و شخصیتهای دینی است توجه کنند. کار بر روی پیشروانی (چون فاینمور Finnemore و سیکینک Sikkink) میتواند فهمـ ما را از این موضوع بیشتر کند و باعث پیشرفت و انتشار باورهای عقیدتی و تأثیرات آنها شود.
* برخی محققان مانند (مایکل آلن گلسپی) معتقدند که مدرنیته در ابتدا علیه دین نبود و سالهای بعد در نتیجه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به سکولـاریسمـ منجر شد. براین اساس دین با مدرنیته در تضاد نیست و بر این اساس میتوان گفت دین با تئوریهای روابط بینالملل نیز که ناشی از مدرنیته میباشد، تضادی ندارد. آیا شما با این استدلـال موافقید؟
من دین و مدرنیته را یک مقوله جدا نمی دانمـ حتی آنها را مقولههایی میدانمـ که با همـ ارتباط تنگاتنگ دارند. انواع مختلفی از دین با باورهای گوناگونی وجود دارد که میزان تأثیرگذاری آنها بر رفتار و هویت پیروان آنها متفاوت است. از طرفی مدرنیته با یکسری از باورهای روشنگرایانه که در پی کاهش تأثیر تاریخی دین بود.
یک موضوع عمده کنونی بررسی این است که چگونه تغییرات در باورهای دینی و احیای آنها و گونههای مختلف بنیادگرایی در سطح جهان بر مدرنیته تأثیر گذاشت و تا چه حدی شرایط پیرامون انحلـال و حمله به اقتدار مشروعیت علمی ممکن است در نتیجه تغییرات در باورهای دینی باشد.
نکته اصلی بحث درباره کشورهای سکولـار و دینی در روابط بین الملل همچنان به عنوان مقابله بین آنهایی مطرح است که بر مردمـ فشار وارد میکنند: آنها که طرفدار دین هستند، کسانی که با دین مخالفند و آنها که طرفدار جدایی دین از سیاست هستند.
هرچند تئوری واحدی برای دین وجود ندارد ولی مطالعات دینی به عنوان بخشی از تحلیلهای فرهنگی به شکل چشمگیری مورد توجه است، مانند مجموعهای از کارهای ویرایش شده (پیتر کاتزنشتاین) در خصوص تمدنهای تطبیقی.
|
Tweet |